سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : وحید قاسمی
نوع شعر : مدح
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : ترکیب بند

بــایـد حـسیـن دم بــزنـد از فضـائـلت          وقتـی حـسیـنی است تـمام خـصائلـت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست          در شرح بی کرانی اوصـاف کـاملت


بی شک در آن به غیرجمال حسین نیست          آئــیــنــه ای اگـر بــگـذاری مـقـابلـت

ای کاشف الکـروب عزیــزان فـاطمه          غـم می بری ز قـلب همه با شـمائـلت

در آسـتـانــه تو گـدایـی بـهــانـه اسـت          دلتـنـگ دیـدن تـو شـده بـاز سـائـلـت

با زورق شکـستـۀ دل سـال های سـال          پهــلـو گـرفـتــه ایم حـوالـی سـاحـلـت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین

سـقـای با فـضیـلت و دریـا دل حـسین

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی          از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگر چه قـیامت ظهـور داشت          الگـوی بـنـدگی و وقـار و ادب شدی

هم چشم های روشنت آئـیـنة رجـاست          هم صاحب جلال و شکوه وغضب شدی

باید که ذوالـفـقـار حـمـایـل کـنی فـقط          وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم          تو اسوۀ زهیـر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمـشیر دیدنی ست          فـرزند لافـتـایـی و شیـر عـرب شدی

فـرمـانـدۀ سـپـاهـی و آب آور حـسـین

ای نـافـذ البـصیـره تـرین یـاور حسین

بی شک توصبح روشن شبهای تیره ای          خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تـسخـیر کرده جـذبـۀ چـشم تو مـاه را          بی‌خود که نیست تو قمراین عشیره ای

قـدر تو را کسی نشـناسد در این مقـام          وقتی برای امـر شـفـاعت ذخـیـره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط          از تار و پـود بـیـرق تو دستگـیـره ای

چـشم امید عالم و آدم به دست تـوست

باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

فردوس دل همیشه اسـیر خـیال توست          حتی نگـاه آیـنه مـحـو جـمـال تـوست

تو سـاقی کرامت و لطـف و اجــابـتی          این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایـثار و پایمردی و اوج وفـا و صبـر          تنها بیان مخـتصری از کمـال توست

در محـضر امام تو تسلیم  محـضی و          والاترین خـصائل تو امتـثـال تـوست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند          فردا تمام عرش خـدا زیر بال توست

باب الحـوائجی و اجـابت به دست تو          تنها بخـواه، عالـم هستی مجال توست

ای آفـتاب علـقـمه: روحی لک الــفـدا

ای آرزوی فـاطـمه: روحی لک الفـدا

ای آفـتـاب روشن شب هـای عـلـقــمـه          سرو رشید خوش قـد و بالای عـلقمه

داده ست مشک تـشنـۀ تو آب را بـهـا          ای آبـروی آب، مـسـیـحای عـلـقــمـه

وقـتی که چند مـوج عـلـیل شریـعه را          کرده ست خاک پای تو دریـای علقمه

لب تشنـۀ زیـارت لب هات مانده است          آری نـگـفـتـه ای به تـمنـای عــلــقـمه

امروز دست های تو افتاد روی خـاک          تا پا بگـیـرد از دل صحـرای عـلقـمه

با وعـده های مـادرت آسوده خـاطریم          چـشم امـیـد ماست به فـردای عـلـقمه

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد          از سمت کربـلای تو، سـقـای علقـمه

شب های جمـعه نالـۀ محـزون مادری          مـی آیـد از حــوالی دریـای عــلــقـمه

اُمُّ البـنـیـن و فـاطـمه با قـامـتـی کمان

اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

فرصت نـداد تا که لـبی تـر کـند گـلـو          دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

می آیـد از کـنـار شـریـعـه شـهـاب وار          بسته ست راه را به حرم لشکر عـدو

طـوفـان تـیـر می وزد از بین نخـل هـا          حالا شـنـیدنی شده با مشک گـفـتگو:

بسته ست جان طفل صغیری به جان تو          تو مشک آب نه که تـویی جـام آبـرو

ای مشک جـان من به فـدای سر حسین          امـا تو آب را بـرسـان تـا خـیـام او»

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت          جاری ست خون ز بادۀ چشمش سبوسبو

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت          تـا بـا امـام خـود نـشـود بـاز رو بـرو

تنـهـا پـناه اهـل حـرم بر نگـشته است          می بـارد از نگـاه سکـینه: عـمو عمو

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خـورشـید نیـزه ها سر عـباس می شود

نقد و بررسی

بعضی از ابیات همچون این بیت ( عصمت دخیل تار عبای تو از ازل      جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای ) به دلیل اغراق گوئی حذف شده است